محیامحیا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

محیا یعنی تمام زندگی

بدون عنوان

سلام بعضی همکارای من میگفتند خوش بحالت که وقت داری و برای محیا وبلاک درست میکنی و هر روز سر میزنی و وبلاکش رو بروز میکنی ما که اصلا فرصت نمی کنیم و وقت نداریم اولا خدارو هزاران مرتبه شکر که من هم وقت میکنم هم فرصت دوما هیچ کاری واجب تر و مهمتر از محیا برای من وجود ندارد من همه کارها رو تعطیل میکنم تا به محیا برسم اصلا من کار میکنم بخاطر محیا وآینده محیا کاری که باعث بشه من از محیا غافل بشم هیچ بدردم نمیخوره اول محیا،  بعد مسائل دیگه من معمولا اولین کسی هستم که محیا رو از مهد میگیرم اون وقتی که محیا رو تازه آورده بودم مهد بیشتر اوقات توی مهد بودم یادمه یک بار آقای شریفی مدیر اداری مان به من گفت :من نمی گم ها دا...
26 دی 1390

خاطرات مشهد

سلام این چند روز که مشهد بودیم خیلی خوش گذشت همه اش توی حرم بودیم از طرف همه زیارت کردیم ان شاالله قسمت همه زیارت و مسافرت وهر چه خوشی و خوبی هست باشه رفتنی با ماشین خودمون رفتیم و تقریبا همه جاهای دیدنی مشهد رو هم رفتیم ابتدا سر راهمون که نیشابور بود رفتیم آرامگاه خیام،عطار و کمال الملک و ... روزهای بعدباغ وحش مشهد و توس و... وبیشتر سعی میکردیم بریم حرم و زیارت امام رضا محیا هم یاد گرفته بود تا وارد میشدیم میگفت:السلام علیک یا امام رضا خیلی دوستت دارم البته این چهارمین سفر محیا به مشهد بود. یکبار هم قسمت شد رفتیم رستوران امام رضا ناهار خوردیم برگشتنی هم با هواپیما برگشتیم و محیا اولین بارش بود که سوار هواپیما میشد....
25 دی 1390

17/10/90

سلام پنجشنبه محیا رو بردم آرایشگاه موهاشو مرتب کرد امروز هم رفتم مهد چند تا عکس از بچه ها گرفتم البته این عکس رو چهارشنبه گرفتم  قبل از آرایشگاه این هم ملیسا خانمه   ...
17 دی 1390

بدون عنوان

سلام محیا مریض شده سرما خورده البته همه بچه های مهد سرماخورده اند محیا هم از اونا گرفته دیروز آورده بودم پیش خودم ظهر موقع خوابیدن بردم گذاشتمش تو مهد امروز هم تا ظهر خونه بودم ظهر آوردمش مهد  و کمی پیش بچه ها تو مهد بودم که کلی بچه ها با من صحبت کردند و پارسا میگفت مامان محیا ،محیا منو اذیت میکنه لوگوی منو میگیره و از این حرفها و هرکدام از بچه ها هم همینطور هرکدوم یه سخنرانی میکردند.البته 4تا بچه بیشتر نبودند . دیروز هم محیا میگه هانا گفت دلم درد میگیره ومن هم بهش گفتم هانا نکنه پی پی داری.    
12 دی 1390

بدون عنوان

سلام چهارشنبه محیا از بچه های مهد ویروس گرفته بود که با کلی زحمت پسش دادیم رفت. امروز محیا از من خواست براش سی دی مرد عنکبوتی خطرناک بخرم از مهد برگشتنی حتما برات میخرم این هم یک شعری هست که یکی از دوستان برام فرستاده بود خوشم اومد گذاشتمش اینجا بی تو طوفانزده دشت جنونم،صید افتاده به خونم تو چه سان می گذری غافل از اندوه درونم بی من از کوچه گذر کردی و رفتی بی من از شهر سفر کردی و رفتی قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم تا خم کوچه بدنبال تو لغزید نگاهم تو ندیدی........... نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی در خانه چو بستم ،دگر از پای نشستم گوئیا زلزله آمد ، گوئیا خانه فرو ریخت سر من بی تو من در همه شهر غریبم بی ت...
10 دی 1390

بدون عنوان

سلام چهارشنبه محیا از بچه های مهد ویروس گرفته بود که با کلی زحمت پسش دادیم رفت. امروز محیا از من خواست براش سی دی مرد عنکبوتی خطرناک بخرم از مهد برگشتنی حتما برات میخرم این هم یک شعری هست که یکی از دوستان برام فرستاده بود خوشم اومد گذاشتمش اینجا بی تو طوفانزده دشت جنونم،صید افتاده به خونم تو چه سان می گذری غافل از اندوه درونم بی من از کوچه گذر کردی و رفتی بی من از شهر سفر کردی و رفتی قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم تا خم کوچه بدنبال تو لغزید نگاهم تو ندیدی........... نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی در خانه چو بستم ،دگر از پای نشستم گوئیا زلزله آمد ، گوئیا خانه فرو ریخت سر من بی تو من در همه ...
10 دی 1390